English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6864 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
correlation U بستگی دوچیز باهم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
linkages U عمل اتصال دوچیز
linkage U عمل اتصال دوچیز
interspace U فاصله بین دوچیز
to set by the ears U باهم بدکردن باهم مخالف کردن
To make a distinction between two things. U بین دوچیز امتیاز قایل شدن
to set at loggerheads U باهم بد کردن باهم مخالف کردن
gelation U بستگی
vicinity U بستگی
dependance U بستگی
congealment U بستگی
deligation U بستگی
congelation U بستگی
relationship U بستگی
closure U بستگی
relationships U بستگی
concerns U بستگی
obturation U بستگی
bind U بستگی
binds U بستگی
dependence U بستگی
kinship U بستگی
closures U بستگی
concern U بستگی
cohesion U هم بستگی
syndesis U بهم بستگی
liaise U بستگی داشتن
connubiality U بستگی زناشویی
liaisons U بستگی رابطه
liaison U بستگی رابطه
tthrombosis U خون بستگی
total binding energy U انرژی بستگی کل
liaised U بستگی داشتن
liaises U بستگی داشتن
liaising U بستگی داشتن
it depends [on] U بستگی دارد [به]
up to <idiom> U بستگی داشتن به
sidings U بستگی بحزب
siding U بستگی بحزب
dependencies U بستگی نیازمندی
dependency U بستگی نیازمندی
connexions U بستگی نسبت
connection U بستگی نسبت
binding energy U انرژی بستگی
binding potential U پتانسیل بستگی
count on <idiom> U بستگی داشتن به
figure on <idiom> U بستگی دارد به
principle of intimacy U اصل بهم بستگی
press (push) one's luck <idiom> U به شانس بستگی داد
co relation U بستگی دوچیزباهم دوسوپیوستگی
oppilation U بستن یا بستگی مجرا
particularity U بستگی بعقاید خاصی
mission critical U که شرکت شما به آن بستگی دارد
It all depends on how things develop. U بستگی دارد چه پیش بیاید
embolism U انسداد جریان خون بستگی راه رگ
embolisms U انسداد جریان خون بستگی راه رگ
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
Depending on how late we arrive ... U بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
conditional U فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
It depends on its quality. U بستگی به جنس ( مرغوبیت وکیفیت )آن دارد
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
delayed offside U تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
functioned U فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
function U فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
functions U فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
deterministic U نتیجه فرآیند که بستگی به موقعیتهای اولیه ورودی ها دارد
gate U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
gates U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
concerted U باهم
conjointly U باهم
simoltaneous U باهم
concurrently U باهم
together U باهم
at once U باهم
tutti U باهم
vis a vis U باهم
simoltaneously U باهم
one with a U باهم
jointly U باهم
simultaneously U باهم
inchorus U باهم
vis-a-vis U باهم
brute force method U روش رفع مشکل که بستگی به قدرت کامپیوتر داردو نه به برنامه نویسی مناسب
necessaries U در CLمنحصر به مایحتاج اولیه زندگی نبوده بلکه به وضع زن و اطفال بستگی دارد
universal time U زمان که به گردش زمین بستگی داشته باشد و لذا بطورمطلق یکسان نمیباشد
undamped U نوسان ازاد که تنها به نیروهای داخلی اینرسی الاستیک و وزن بستگی دارد
collaborate U باهم کارکردن
collaborated U باهم کارکردن
collaborates U باهم کارکردن
to be together U باهم بودن
collaborating U باهم کارکردن
to work together U باهم کارکردن
to act jointly U باهم کارکردن
all at once U همه باهم
simultaneous with each other U باهم رخ دهنده
to huddle together U باهم غنودن
to keep company U باهم بودن
to grow together U باهم پیوستن
kissing kind U باهم دوست
to whip in U باهم نگاهداشتن
cowork U باهم کارکردن
cooperate U باهم کارکردن
We went together . U باهم رفتیم
at loggerheads <idiom> U باهم جنگیدن
concomitancy U باهم بودن
interweave U باهم امیختن
coadunate U باهم روییده
contemporaneously U بطورمعاصر باهم
one anda U همه باهم
combine U باهم پیوستن
coincides U باهم رویدادن
coincided U باهم رویدادن
coincide U باهم رویدادن
coexists U باهم زیستن
coexisting U باهم زیستن
coexisted U باهم زیستن
coexist U باهم زیستن
collocation U باهم گذاری
coinciding U باهم رویدادن
combining U باهم پیوستن
combines U باهم پیوستن
interweaves U باهم امیختن
cohabitation U زندگی باهم
interweaving U باهم امیختن
interwove U باهم امیختن
interchange U باهم عوض کردن
to be good pax U باهم دوست بودن
to bill and coo U باهم غنج زدن
to grow into one U باهم یکی شدن
to grow together U باهم یکی شدن
they had words U باهم نزاع کردند
symmetrize U باهم قرینه کردن
confuse U باهم اشتباه کردن
intercommon U باهم شرکت کردن
promiscuous bathing U ابتنی زن و مرد باهم
interwed U باهم پیوند کردن
to hang together U باهم مربوط بودن
to hang together U باهم پیوسته یامتحدبودن
We bear no relationship to each other . U باهم نسبتی نداریم
impacted U باهم جمع شده
impacted U باهم جوش خورده
to be together with somebody U با کسی باهم بودن
interchanging U باهم عوض کردن
interchanges U باهم عوض کردن
splice U باهم متصل کردن
spliced U باهم متصل کردن
to keep company U باهم امیزش کردن
to keep friends U باهم دوست ماندن
to set at variance U با هم بد کردن باهم مخالف ت
sums U باهم جمع کردن
sum U باهم جمع کردن
trigon U اجتماع سه ستاره باهم
co- U پیشوندیست بمعنی با و باهم
Co U پیشوندیست بمعنی با و باهم
splicing U باهم متصل کردن
splices U باهم متصل کردن
interchanged U باهم عوض کردن
comparing U برابرکردن باهم سنجیدن
coextend U باهم تمدیدیاتوسعه یافتن
compared U برابرکردن باهم سنجیدن
compares U برابرکردن باهم سنجیدن
coact U باهم نمایش دادن
cross fertilize U باهم پیوند زدن
grade U جورکردن باهم امیختن
grades U جورکردن باهم امیختن
coexistent U باهم زیست کننده
coapt U باهم متناسب شدن
compare U برابرکردن باهم سنجیدن
coapt U باهم جور امدن
cohabiting U باهم زندگی کردن
cohabit U باهم زندگی کردن
com U پیشوند بمعانی با و باهم
cohabits U باهم زندگی کردن
confuses U باهم اشتباه کردن
chums U باهم زندگی کردن
chum U باهم زندگی کردن
cohabited U باهم زندگی کردن
word-perfect U یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
word perfect U یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
unconditional U دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
scrolls U که نحوه عملیات کلیدهای کنترل نمایشگر را تغییر میدهد , کار آنها بستگی به برنامه کاربردی دارد
scroll U که نحوه عملیات کلیدهای کنترل نمایشگر را تغییر میدهد , کار آنها بستگی به برنامه کاربردی دارد
con U مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
confluent U باهم جاری شونده متلاقی
adds U جمع زدن باهم پیوستن
they were made one U یعنی باهم عروسی کردند
conned U مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
col U پیشوند بمعانی باو باهم
conning U مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
add U جمع زدن باهم پیوستن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
to go to gether U بهم خوردن باهم جوربودن
cons U مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
They are hardly comparable . U منا سبتی باهم ندارند
to spar at each other U باهم مشت بازی کردن
adding U جمع زدن باهم پیوستن
simultaneous U باهم واقع شونده همزمان
out of tune <idiom> U باهم خوب وسازش نداشتن
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
We entered the room together . U باهم وارد اطاق شدیم
The husband and wife dont get on together. U زن وشوهر باهم نمی سازند
Recent search history Forum search
1whatever vehicle you drive all its handling characteristics are affected by the load you carry including passengers
1conscious
1Current passworda
1like a beautifully wrought setting
0مدار ی که دوعدد دوبیتی را باهم جمع کند
0نحوه کار با نرم افزار waze
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com